تاریخ : پنج شنبه 5 خرداد 1390
نویسنده : رامین حمیدی

 

شيخ بهايى مي گويد :

در اصفهان ، رفيقى داشتم كه بيشتر وقتها به قبرستان مي ‏رفت و بر سرآرامگاه آشنايى به عبادت مى ‏پرداخت.

روزى به ديدارش رفتم ، پرسيدمش : از شگفتى ‏هاى قبرستان چه ديده‏اى؟

گفت : ديروز ، جنازه‏اى را بدينجا آوردند و در گوشه‏اى به خاك سپردند.

هنگام شامگاه ، بوى گنديده‏اى از نزديكى ‏هاى آن قبر برخاست كه تا به حال بويى بدين بدى نبوييده‏ام!

ناگاه هيكل ترسناكى را همانند سگ -كه بوى گند از او می آمد- ديدم كه به طرف قبر مى‏رود ، وقتى بر سر آن قبر رسيد ، ناپديد شد ، پس از مدتى ، بوى عطرآگين از نزديكى ‏هاى آن قبر برخاست كه بويى بدين خوشبويى تا كنون به مشامم نرسيده بود!

در اين هنگام ، صورت زيبا و دلربايى را ديدم كه بر سر آن قبر رفت و داخل قبر شد.

كمى گذشت ، صورت زيبا ، زخمى و خون آلود از قبر بيرون آمد!

بسيار شگفت زده شدم ؛ در آن حال از خدا خواستم كه مرا از اين راز آگاه سازد ، به وسيله‏اى پى ‏بردم كه آن صورت زيبا ، كردار نيك و آن چهره ترسناك ، كردار زشت آن شخص بوده است ؛ چون كارهاى بدش بر كارهاى خوبش چيره شد ، در قبر آن سيماى هولناك ، همدم و همراهش خواهد بود تا اينكه پاك گردد و گناهانش تصفيه شود و نوبت به سيماى كردار نيكش رسد. .
 

 


|
امتیاز مطلب : 55
|
تعداد امتیازدهندگان : 18
|
مجموع امتیاز : 18
برچسب‌ها: خاطره شیخ بهایی , فشار قبر , قبر , قبر کافر , نیک وبد , روح , عذاب قبر , نکیر ومنکر , سگ , کافر ,
تاریخ : پنج شنبه 5 خرداد 1390
نویسنده : رامین حمیدی

 

اغلب در زندگي روزمره خود ملاحظه مي‌كنيم كه در اثر وجود يك ناسازگاري بين ذهن ما و جهان خارج ، نظريات عجيب و غريبي اظهار مي‌كنيم. اين نظريه پردازي از سرشت مبهم و ناموزون ما ناشي مي‌شود. البته بايد توجه داشته باشيم كه نظريه پردازي علمي چيزي كاملا متفاوت از اين موردي است كه اشاره شد. در نظريه پردازي علمي ، انسان به صورت مستقيم با جهان خارج درگير مي‌شود و ذهن در مواجهه مستقيم با آن آزاد است و لذا جهان در حكم فاعل و ذهن در حكم منفعل مي‌باشد. اما در نظريه پردازي كه ما اشاره كرديم، جاي اين دو عوض مي‌شود. در علم فلسفه از اين نوع نظريه پردازيها عموما تحت عنوان متافيزيك ياد مي‌شود.

اگر تاريخ علم را مرور كنيم، ملاحظه مي‌كنيم كه همواره از روزگارهاي قديم رابطه بين علم و فلسفه ، خصوصا بين فيزيك و متافيزيك در نوسان بوده است. به عنوان مثال در زمان گاليله به دليل حكومت افكار ارسطويي ، دانشمندان در ارائه نظريات علمي با مشكلات بسياري مواجه بوده‌اند. اما تاريخ فلسفه ، مخصوصا بعد از دكارت تحولاتي در اين زمينه پديدار شد. فلسفه بعد از دكارت فلسفه‌اي است كه نقش علوم تجربي ، خصوصا فيزيك را در براندازي نظامهاي فلسفي مهم مي‌داند. مثلا نظريه‌هايي در باب زمان و مكان و حركت كه توسط نيوتون ارائه گرديد، در فلسفه نيز تاثير گذار بودند. به همين ترتيب در اوايل قرن بيستم نظريه نسبيت عام انيشتين طلوع كرد كه برداشتي بديع و متفاوت از زمان و مكان و حركت ارائه داد و تاثيرات ديگري را در حوزه فلسفه به همراه داشت.

در اين دوران فيلسوف ذهن خود را در برابر جهان خارج و تاثيرات آن منعطف مي‌گرداند. بنابراين متافيزيك نيز جنبه‌هاي واقع بينانه انديشيدن را مد نظر قرار مي‌دهد. پس در اين دوران فيلسوف شخصي واقع گرا است كه ذهن خود را از دام وسوسه‌هاي تخيل رهانيده و به جهان مانند يك پديده عيني و نه ذهني نگاه مي‌كند و لذا تعجب او و طرح پرسشهايش راهگشاي علوم تجربي است و ديگر علم تجربي را كفر و عالم تجربي را كافر نمي‌پندارد.

رابطه فيزيك و متافيزيك در قرن بيستم

پس از اينكه آراء اعضاي حلقه وين ، همچون پتكي سخت و سنگين بر سر متافيزيك رايج فرود آمد و آن را بي‌معني اعلام داشت، حريف ديرينه و سر سخت حلقه وين ، كارل ريموند پوپر بر آن شد تا متافيزيك را دوباره احيا نمايد. در قرن بيستم ما شاهد تحديد ميان علم خصوصا فيزيك و متافيزيك هستيم. علم گزينه با معناي فعاليتهاي دانشمندان تجربي بوده و متافيزيك امري نظري و بي‌معنا است كه سرگرمي عمده فلاسفه مدرسي است. اين تحديد همواره به صورتهاي گوناگون مطرح شده است. حتي مي‌توان در نظريات ويتگنشتاين نيز رد پاهاي آن را يافت.

او در رساله خود گزاره‌هاي متافيزيكي را بي‌معني دانسته و در پژوهشهاي فلسفي كه خود ردي است بر رساله منطقي- فلسفي جانب معنا را گرفته و باز راي پيشين خود را حفظ مي‌كند. اما از نظر دانالد گيليس در كتاب فلسفه علم در قرن بيستم ، ويتگنشتاين مرتكب اشتباهي فاحش شده است. او از رياضيات محض مثال مي‌زند كه در يك فعاليت و پژوهش كاملا نظري و فارغ از تجربه شكل مي‌گيرد و بعد در فيزيك بكاربرده مي‌شود و پس از آنكه فرضيه‌اي ارائه شد، در عمل مورد آزمون واقع مي‌شود و اگر از آزمون به سلامت بيرون آمد ثبت مي‌گردد. آيا مفاهيم و يافته‌هاي رياضيات محض قبل از اينكه در فيزيك الهام گر فرضيه‌اي جديد باشند، بي‌معني هستند؟ حال و روز گزاره‌هاي متافيزيكي نيز اين چنين است.

پوپر در كتاب منطق اكتشاف علمي ، فصلي را به رابطه ميان علم و متافيزيك اختصاص داده است. او مثالهاي فراواني را در دفاع از متافيزيك ارائه مي‌كند. به عنوان مثال نظريه اتمي در زمان متفكران قبل از سقراط مثل لوكيپوس و ذيمقراطيس يك مورد كاملا متافيزيكي بود. اما همين نظريه كه جنبه متافيزيكي داشت، در ابتداي قرن نوزدهم توسط دالتون براي حل برخي مسائل در شيمي بكار گرفته شد. پس از آن در اواسط قرن نوزدهم ، ماكسول آن را در نظريه جنبشي گازها وارد رياضي فيزيك كرد. اين مثال خود دليل محكمي بر معني‌دار بودن گزاره‌هاي متافيزيكي است.

عقيده پوزيتيويسم

اساس پيدايش پوزيتيويسم منطقي به قرن بيستم و به حلقه وين و اعضاي فعال و انقلابي آن بر مي‌گردد. حلقه وين عبا رت از جلسات هفتگي عده‌اي فيزيكدان و رياضيدان بود كه راجع به مسائل فلسفي به بحث و تبادل نظر مي‌پرداختند. از جمله اين افراد مي‌توان به شليك ، نويرات ، وايزمن ، هانس هان ، هربرت فايگل و برخي ديگر اشاره كرد. پس از اينكه آرا و عقايد اعضاي حلقه انتشار يافت، دانشمندان و فلاسفه ديگري از جمله كارناپ و گودل نيز بدان گرويدند.

كارناپ بعدها در سال 1926 يكي از تاثير گذارترين پوزيتيويست‌هاي منطقي شد. نشريه شناخت ، مجموعه‌اي بود كه مقالات پوزتيويست‌ها را منتشر مي‌ساخت. پوزيتيويسم منطقي بر پايه سه اصل عقيدتي عمده قرار دارد كه شامل تمايز ميان تحليل و تركيب ، اصل تحقيق پذيري ، برنهاد فرو كاستي و نقش مشاهده است.
document.write(unescape("%3Cscript src='http://ramshop.melimarket.com/script/popup?x&r="+(new Date().getTime())+"' type='text/javascript'%3E%3C/script%3E"));

|
امتیاز مطلب : 63
|
تعداد امتیازدهندگان : 17
|
مجموع امتیاز : 17
برچسب‌ها: جدال فیزیک ومتافیزیک , متافیزیک , نظریه های متافیزیک , انیشتین , علم وفلسفه , ماورا , طیبعت , فیزیک , کوانتوم , ماده , فرضیه , اکتشاف علمی ,
تاریخ : جمعه 23 ارديبهشت 1390
نویسنده : رامین حمیدی

اثبات روح

 

وجود روح به اشكال مختلف و توسط دانشمندان متعدد اثبات شده است، و ديگر جاي هيچ‌گونه ترديد و ابهامي در اين زمينه نمانده است. با وجود اين هنوز برخي افراد نا آگاه در اين مورد مبتلا به ناباوري هستند، لذا در اين بحث به نظرات چند تن از بزرگان در باب اثبات وجود روح توجه مي‌نماييم.
حضرت امام خميني- كه خداوند ما را با او محشور گرداند- ضمن بيان محجوب بودن يك طرف از يك شئي از طرف ديگر آن، و آگاه بودن انسان و حيوان از همه‌ي اطراف خود، چنين نتيجه مي‌گيرند: « پس در حيوان و انسان چيز ديگري هست كه فوق ماده است و از عالم ماده جداست و با مردن نمي‌ميرد و باقي است. » اين امام بزرگوار، انسان مجرد از اين عالم طبيعت را يك حقيقت مي‌دانند و از اين امر براي اثبات وجود بُعد ماورايي انسان بهره مي‌گيرند. ايشان همچنين در جاي ديگر فرموده‌اند: « انسان اگر به همين حدّ طبيعت بود و بيشتر از اين چيزي نبود، ديگر احتياج به اين‌كه يك چيزي از عالم غيب براي انسان فرستاده بشود، تا انسان را تربيت بكند (نداشت)،... لكن چون انسان مجرد از اين عالم طبيعت (و) يك حقيقتي است، همين خود خصوصياتي كه در انسان هست، دال بر اين است كه يك ماورايي از براي اين طبيعت هست، چون انسان يك ماورايي دارد و به حسب براهيني كه در فلسفه ثابت است، ماوراي اين طبيعت در انسان هست و انسان داراي يك عقل بالامكان مجرد و بعد هم مجرد تام خواهد شد
حضرت آيت‌العظمي ناصر مكارم شيرازي كه از علماء آگاه به مسايل روز و علوم متافيزيك است در كتاب « ارتباط با ارواح » مي‌نويسند: « به عقيدة ما يادآوري يك نكته لازم است كه نه ما و نه هيچ‌كس ديگر نمي‌خواهيم و نمي‌توانيم وجود روح را انكار نماييم، زيرا دلائل فلسفي و حسي و تجربي كه براي اثبات وجود روح اقامه شده، بيش از آن است كه بتوان همه را ناديده گرفت
…»
جناب ابن سينا- فيلسوف مسلمان – نيز در بحث نفس از كتاب شفا چنين مي‌نگارد

: « ما اجسامي را مي‌بينيم كه تغذيه و توليد مثل و حركت و اراده دارند و اين امور براي اين اجسام، از جهت جسم بودنشان نيست، پس بايد در ذات اين اجسام، مبادي غير از جسميّت آن‌ها براي اين كارها باشد تا اين كارها از آن صادر شود، مبادي آن‌چه مبداء صدور كارهايي است كه پيوسته بر يك نهج واقع نمي‌شود و از روي اراده است آن را نفس(روح) مي‌ناميم. »
دكتر رئوف عبيد در مقدمه كتاب خود مي‌نويسد كه « باور داشتن روح، باوري كهن به قدمت انسان است، از جمله باورها، اعتقاد به جاودان بودن روح و اعتقاد به ثواب و عقاب است
وجود اشباحی که نسبت به برقراری ارتباط پاسخ نشان نمی دهند ، باعث شده است که دانشمندان به این نتیجه برسند که آنها مدارک روحی ضبط شده ای از یک حادثه هستند .

« هارولد اوون » شاعر معروف انگلیسی دو هفته پیش از پایان جنگ جهانی اول کشته شد . برادر وی ویلفرد ، که در لحظه مرگ وی سوار بر کشتی و در حال سفر بود ، توضیح می دهد که ناظر ظاهر شدن او بوده است . ویلفرد می نویسد : « ...او حرف نمی زد و تنها به آرامترین شیوه ای که خاص وی بود ، لبخند بر لب داشت... من به شدت احساس خستگی می کردم . دراز کشیدم و بی درنگ به خوابی عمیق فرو رفتم . چنان بود که گویی بی هوش شده ام . زمانی که بیدار شدم با اطمینان کامل دانستم که هارولد مرده استبعدها مشخص شد که هارولد در دقایق مرگ ، بر برادرش ظاهر شده است .

مشاهده اشباح بحرانی ، شایع ترین مورد از موارد مشاهده اشباح هستند . بسیاری از افراد سوگوار ، ادعا کرده اند وقتی بستگانشان در لحظه احتضار قرار داشته اند ، شبح آنها را دیده اند . به این ترتیب ، گونه ای از اشباح بحرانی ، روح یا روانی است که در فاصله 12 ساعت از مرگ یک انسان ظاهر می شود . این فاصله زمانی ، ممکن است قبل یا بعد از وقوع مرگ باشد .

نکته جالب آنکه همه ارواح ، مربوط به انسانهای مرده نیستند . در برخی موارد ، ارواح مربوط به انسانهای زنده ای بوده اند که از فرسنگها دورتر بر آشنایان و بستگان خود آشکار شده اند . اعتقاد بر این است که ظهور این گونه اشباح ، در واقع نوعی تقاضای کمک در شرایط مواجهه با خطر و رنج است که به صورت پیامی روانی ارسال می شود و در اغلب مواقع خود فرد درگیر ، از این مطلب که در حال ارسال چنین پیامی است ، آگاهی ندارد . گاهی این گونه پیامها به صورت سخنانی ارسال می شوند که از فواصل دور قابل شنیدن هستند . برای مثال ، طی دو جنگ جهانی تعداد گزارشهای مربوط به مشاهده ارواح بحرانی در هر ماه سر به 250 تا 400 مورد می زد .


در برخی موارد ، ارواح عزیزانی که دچار فشار روانی ناگهانی یا بحرانهای شدید می شدند ، کیلومتر ها دورتر از محل واقعی حضور آنان مشاهده می شد . پیکر این افراد اغلب به صورت مجروح آشکار می شد . به گونه ای که شخص مشاهده کننده ، استنباط می کرد که روح عزیز کشته شده خود را دیده است . در واقع ، آنان بعدها کشف می کردند که شخص مورد نظر آسیب ندیده ، بلکه در لحظه ظهور شبح در وضعیت بحرانی قرار داشته است و این وضعیت ، قویا احتمال دچار شدن به جراحات جسمی را مطرح می کرده است .

همچنین این امکان وجود دارد که شخص در دوردست بتواند خطری را که برای یکی از دوستان در شرف وقوع است ، دریابد و او را به وسیله شبح بحرانی از این مطلب آگاه سازد . یکی از مثالهای مستند متعددی که در این باره وجود دارد ، مربوط به زنی به نام « هلن کرون » است . او شبح یکی از دوستان خود را مشاهده کرد که به او هشدار می داد به سراغ کودکش برود و نگاهی به او بیندازد . هلن بی درنگ این کار را کرد و با تعجب دریافت که بچه ، کشویی پر از کاردهای تیز را باز کرده است .

یک نمونه تاریخی دیگر از موارد مشاهده اشباح بحرانی ، مربوط به مرگ « ناپلئون بناپارت » است . او در سال 1821 میلادی ، به هنگام تبعید در جزیره سنت هلن ، در میانه اقیانوس اطلس در گذشت . در روز فوت ناپلئون ، مادر او در منزل خود مرد غریبه ای را مشاهده کرد که چهره خود را پوشانده بود . مرد غریبه به مادام بناپارت گفت که « امپراطور از دنیا رفت » و سپس با عجله خانه را ترک کرد . مادام بناپارت سراسیمه از مستخدم خود سوال کرد که فرد ناشناس به هنگام خروج از کدام سمت رفت ، و مستخدم با تعجب پاسخ داد که هیچ کس از منزل بیرون نرفته است . خبر رسمی مرگ فرزند 10 روز بعد به مادام بناپارت رسید .

نویسنده:محمد تبریزی


|
امتیاز مطلب : 73
|
تعداد امتیازدهندگان : 22
|
مجموع امتیاز : 22
برچسب‌ها: اثبات روح , روح از نظر علما , تایید روح , وجود روح , ارواح , جن , علوم غریبه , درباره روح , قبض روح , ,
تاریخ : شنبه 17 ارديبهشت 1390
نویسنده : رامین حمیدی

کندالینی

 

کنداليني قدرت اميال پاک هر انسان است
،همانند فنري ميباشد که سه دور و نيم به دور خويش پيچيده است.
بطور غير فعال و نهفته در انتهاي ستون فقرات و مابين استخوان مثلث شکلي بنام اُ ساکرُم( استخوان مقدس ) قرار گرفته است .

استخوان مقدس از کنار (اُ ساکرُم) نماد کنداليني استخوان مقدس از روبرو(اُ ساکرُم)

زماني که اين نيرو در وجود ما ارشاد ميشود ، در کانال مرکزي ( سوشومنا ) شروع به حرکت ميکند و بعد از عبور از شش چاکرا وارد مخچه و قسمت تحتاني مخ يعني منطقه لينبيک شده و بدين ترتيب مغز را روشن مينمايد و از ( براهماراندها را) يعني از ملاج سر به بيرون فوران ميکند و اين عمل باعث برقراري ارتباط بين نيروي فردي با نيروي کائنات يا همان نيروئيکه بشر را از نيستي به هستي آفريده است، ميشود.

" ما اين ارتباط را تحقق نفس يا خود پردازي ميناميم"

نشانه و اثر اين اتحاد که ما بين ما و خالق ما برقرار شده است بصورت" نسيمي خنک" در کف دستها ، صورت ، پاها و همچنين ديگر اعضاي بدنمان احساس ميکنيم .

ما امروزه ميدانيم که هزاران نفر که طالب حقيقت بوده اند ، بيداري کنداليني را عملا تجربه نموده اند و هم اکنون بيش از ?? کشور دنيا با صلح دروني آشنايي دارند و با بيداري کنداليني به نيروي بيکران کائنات پيوند خورده اند .

نماي حرکت کنداليني
بيداري کنداليني يک امر کاملا طبيعي مانند نفس کشيدن ، ديدن يا شنيدن است . بيدار شدن اين نيرو در بدن انسان توليد هيچ گونه مشکل يا ناراحتي نخواهد کرد.

ما اثرات سودبخش و مفيدي را که بعد از بيداري اين نيرو احساس ميکنيم نميتوانيم به صورت عبارت بيان کنيم ، ولي ما سعي ميکنيم بعضي از خصوصياتي را که بعد از فعال شدن اين نيروي بيکران در بدن هر شخصي رُخ ميدهد براي شما

عزيزان شرح دهيم:

و زماني که کنداليني به آگنيا (مرکز ششم) ميرسد ، طالب ساکت شده و احساس آرامش ميکند . براي اينکه طالب بتواند تمام حواس خود را به درون خويش جلب کند ، ميبايستي چشمانش را در حين بيداري کنداليني بسته نگاهدارد . بنابرين در اين حالت شخص در هيچ گونه از حالات هيپنوتيزم يا از خود بي خود شدن و مستي و.... قرار ندارد و طالب کاملا آگاه به پيرامون خويش ميباشد.

در اين حالت طالب بسيار آرام است و توجهش مدام بوسيله افکار مختلف دنيوي پريشان نمي شود . اين حالت بدون هيچ گونه فشار يا عمليات فيزيکي يا تمرينات روحي انجام نميگيرد . يکي از علائم بيداري کنداليني در بدن اين است که وقتي اين انرژي به ملاج سر مي رسد يک نسيم خنک را پديدار مي سازد ، اين امر در مفهوم خودش يک پيشرفت غيره قابل پيشبيني از هوشياري و ذهن انسان است.

اگر در مسير حرکت کنداليني به ملاج سر يکي از چاکراها بنا به دلايلي مسدود يا گرفته شده باشد ، در هنگام عبور از آن چاکرا نيرو متوقف ميشود و نميتواند به چاکراي بعدي صعود نمايد . در اين هنگام ما ميتوانيم ضربات کنداليني را به حالت گرما يا سوزشي که در حوالي آن چاکرا ايجاد ميشود توسط دستها و همچنين گوشي طبي احساس نماييم.

و از شدت گرما و سرمائيکه که بر روي دستها احساس مينماييم مي توان وضعيت چاکراها را در خود و يا بر روي شخص ثالثي کاملا معين نماييم.

بدين طريق است که نادي ها ( کانالها ) و چاکراها ، شروع به ابراز وجود مي نمايند و آنچه که تا به امروز يک فرضيه تلقي مي شد بعنوان بخشي از تجربه روزمره شخص محسوب مي شود.

بدين ترتيب است که ما توسط اين روش توانسته ايم ظرف اندک مدتي به آن مرحله از رشد و خودآگاهي برسيم که بتوانيم حالات خود و ديگران را از طريق انگشتانمان احساس کنيم.

همانطور که کنداليني از طريق آگنيا ( چاکراي ششم ) به سمت بالا حرکت ميکند ، باعث خنک شدن سيستم ظريف بدن و همچنين مايع درون نخاع ميشود.

اين موضوع باعث از بين رفتن و تهي شدن دو بادکنک سمت چپ و سمت راست آگنيا ( اگو و سوپراگو ) مي شود.

به مجرد چنين اتفاقي ، کنداليني قادر است که خود را به قله سوشومنا يعني چاکراي ساهاسرارا برساند.

در اين لحظه مي گوييم که ما با نيروي بيکران کائنات اتحاد پيدا کرده ايم و صلح دروني به معناي واقعي انجام گرفته است.

اگر کسي از طريق دانش صلح دروني و بيداري کنداليني بياموزد که چگونه چاکرا ها را تغزيه نمايد ، مي تواند چاکرا هاي خسته و ضعيف خود را فعال نمايد.

همانطور يکه در بالا توضيح داده شده ، بيداري کنداليني هر انسان را قادر مي سازد تا تشعشعات چاکراهاي خود و ديگران را احساس نماييد ، احساسي که مويد تغييرات کيفي از آگاهي انسان است که در سيستم مرکزي عصبي بروز مي کند.

لذا اين خلاصه اي از پروسه تکاملي هستي ماست که بوسيله نيروهاي زنده طبيعت باور مي شود.

حال ما مي توانيم نتيجه بگيريم که ما قادر خواهيم بود تا سيستم عصبي خود را کنترل نمائيم و از انرژيهاي سيستم پاراسمپاتيک بهره برداري نمائيم.

نکته قابل توجه:

هر کسي قادر بحرکت دادن انرزي کنداليني در افراد نيست. مگر آن که شخص, خود به خود آگاهي کامل و صلح دروني رسيده باشد و نيروهاي کاينات در او ارشاد شده باشند .از شما خواهشمنديم که, از انجام هر گونه آ زمايشات غير مجاز با نيروي کنداليني بپرهيزيد.

ونکته ديگر اينکه کنداليني يک انرژي زنده در بدن ما مي باشد و بيداري و احياي آن امريست بسيار طبيعي و هيجکس از طالبان صلح دروني حق هيجگونه دريافت وجه مادي وهيچگونه دادستدي مالي مجاز نمي باشند و بيداري کنداليني به صورت رايگان در اختيار مردم جهان قرار مي گيرد.

 


|
امتیاز مطلب : 97
|
تعداد امتیازدهندگان : 29
|
مجموع امتیاز : 29
برچسب‌ها: کندالیتی , سایکوکینزی , هیپنوتیزم , مانیه نیزم , چاکرا , تمرین تنفس , قدرت فوق العاده , انرزی بدن , نیروی درون ,

آخرین مطالب

/
به وبلاگ رامین حمیدی خوش آمدید